تُنگ عنب
نمی دانم اینکه یکی دو سال پیش بافتم، چیست.
نمی دانم چیست. همه اش تقصیر نازک اندیشی حضرت صائب (1) است... و تقصیر استاد سهرابی (2) که نسخه نسیان مارا پیچیده...
نمی دانم چیست. شما بخوانید ببینید چیست. به من هم بگویید...
بابت تمام نظرات از قبل تا بعد ممنون و متشکر.
پهلوان به رکب آمده را می مانم
آن طبیبی که به تب آمده را می مانم
در خوش عهدی چو اساطیر، زبانزد بودم
روزگار به عقب آمده را می مانم
کنج الفاظ نشستم و نمک می پاشم
خال در گوشه لب آمده را می مانم
می نویسند مرا تا نبرندم از یاد
بیت ناب سر شب آمده را می مانم
هرکه چسبید به من قصد ز من کندن داشت
شهد بر روی رطب آمده را می مانم
چاره ای حال مرا نیست به جز سوزاندن
زخم های به عصب آمده را می مانم
عصمتم زخمی فتوای جهاد شیخ است
دختران به حلب آمده را می مانم
رمز کارامدی ام شهرت بیهودگی است
درِ پیت به حلب آمده را می مانم
شده سرگرمیتان حرف کشیدن از من
طوطیان به ادب آمده را می مانم
طفل بر دامن أب آمده را می مانم
عبد شرمنده ز رَب آمده را می مانم
پیله کردم به دل تاک، شرابش بکنم
روح در تُنگ عنب آمده می مانم
(1) : بماند
.
.
.
همه ی مصرع ها رو اینجوری بگو
تو که می تونی
چرا دریغ می کنی از خودت و دیگران