قند و بادام به هم ریخت به نی
در رویت لب به بصر نزدیک است
استاد سهرابی
حرف ناموس کشیده، جری اش می کردند
رقص نی داده و هی سر سری اش می کردند
چشمشان را به سر نیزه چو می زد خورشید
با مداد سنگ، خاکستری اش می کردند
قند و بادام به هم ریخت به نی
در رویت لب به بصر نزدیک است
استاد سهرابی
حرف ناموس کشیده، جری اش می کردند
رقص نی داده و هی سر سری اش می کردند
چشمشان را به سر نیزه چو می زد خورشید
با مداد سنگ، خاکستری اش می کردند