هوای زیارت که بزند زیر دل آدم، تنها راهش رفتن به پابوس است...
این چیزهایی که بافته ام، راستش را بخواهید خودم هم نمیدانم چیست! قبلا قرار بود بشود شعری برای خودش! منتها نشد. این بافتنی میخواست شبیه لباس خدّام آقا علی ابن موسی الرضا بشود منتها از باب تبرک به در و دیوار حرم مالیده شد و شد این...:
دم در خادمت مرا می گشت / بعد از آن گفت: التماس دعا
باورم شد که زائرت شده ام / نزد تو اعتبار دارم و بس
در باب الجواد، اذن دخول / بوسه ای روی سنگفرش حرم
خاک کفش مرا تبرک کرد.. / شرمی از کفشدار دارم و بس