بارش

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار...

بارش

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار...

بارش

ما گدایی را دم باب الجواد آموختیم / غالبا سائل میاید پشت در های بزرگ

آخرین مطالب
  • ۹۲/۰۴/۳۱
    ا
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۲/۰۴/۳۱
    ا
آخرین نظرات
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۵، ۲۳:۳۴ - مهدیار محمدی
    احسنت
  • ۱۸ آبان ۹۳، ۱۲:۰۴ - حسین علیمحمدی
    جونم

مسافری از هند

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۸۹، ۰۴:۴۵ ب.ظ

این بافتنی را بعد از خواندن دیوان صائب بافتم. پارچه اش از هند است و اعلا. مال این روز ها هم نیست؛ مال خیلی قبل است. اما از فرط خشکی طبع این روزهای ما، فعلاً جای عریضه را پر می کند...

سرمه می آرد به زیر چشم، اشک گونه سوز

جوشش آتش فشان در آبگرم آید بروز

شعله از سوز شرار ما خبر دارد ولی

آب شد نزد جگر، آن هیزم آتش فروز

فیض لیلی را نباید در لیالی یافتن

نکته های نغز شب گردد هویدا بین روز

با قمر رویان قمار انداختن بیهوده است

مهره ی شطرنج هرگز در نمی آید به دوز

لکنت اطفال از ترس فلک کاری اوست

بند می آید زبان آنکه می فهمد رموز

         ***************

از کدامین آیه ی مهری که هنگام طلوع

هم دم ابرار را مبینی و هم پینه دوز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۶/۳۱
روح اله اسماعیلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی